به نام خدای مهربانم
سلام به تو دوست خوبم اگر مطلبم رو میخونی
نوشته های هنا – قسمت اول
این روزها خیلی سریع تر از قدرت درکم از سرعت دارن میگذرن
شاید این روزها قشنگ نباشه و شاید هم قشنگی های خاص خودش رو داشته باشه
امان از مقدمه سازی که همیشه اصل موضوع رو فنا می کنه
راستش موضوع اینه که دیگه زندگی در قالب نمیگنجه
هر جاییش رو میگیری از یه سمت دیگه میزنه بیرون و تو هیچ قالبی نمیشه کنترلش کرد
آدم نمیتونه بفهمه خوب چیه بد چیه
دیگه دفترام درکم نمی کنن
دیگه نمیتونم با دفترهام حرف بزنم
چون یادم میره از کجا باید ادامشون بدم
نمیدونم ارزش چیه
زندگی از دستم در رفته
خیلی میخوام روی زندگی کنترل داشته باشم
چیزهایی قشنگی هستن که تو این سرعت دیده نمیشن
صبر و تحمل ، راستی و عشق چیزاهایی هستن که همیشه دوست دارم بهشون برسم و نمیدونم که میرسم یا نه
خیلی وقتا دلم از این همه چیزهای مختلف میگیره
خوب گذر از این حرفای بی نتیجه بزار که خودم معرفی کنم
هنا هستم- دختری که سنم از مرز 25 سال گذشت
باهوش
باتفکر قدیمی
اهل پیشرفت
غصه خور
و همیشه دنبال این هستم که یه راه جدید برای بهتر شدن زندگیم پیدا کنم
یه روزهایی زندگی خیلی خیلی آروم و روی برنامه و نگه داشتن خودم توی چهارچوب و یه روزهایی رها کردنم از هرچی که منو داره تو این چهارچوب له می کنه
پر انرژی هستم ، مثبت هستم ، به شدت اهل شبکه های اجتماعی هستم ، زندگیمو خیلی دوست دارم و دوست دارم مفید باشم
اما
همیشه اینطوری نمیشه
خیلی وقتها اینطوری نمیشه
خیلی کله پوکم ، اجازه میدهم راحت زندگی سر بخوره و راحت از دستم بره
خیلی گریه می کنم
ولی همیشه نه با اشک ، میتونم توی دلم هم گریه کنم
خودم خیلی دوست دارم
ولی آدم ها رو اذیت می کنم
و برای همین خیلی خودم اذیت میشم
خواهرمو خییلی اذیت می کنم ، خواهری که مادرشم
ولی وقتی که اذیتش می کنم دلم براش خیلی تنگ میشه و میام نازشو می کشم اونم برای من ناز می کنه و منو تحویل نمیگیره برای همین اتفاقی که می افته اینه دوباره اذیتش می کنم و این پروسه ادامه داره
امروز 5شنبه است و من 5شنبه ها رو خیلی دوست دارم
چون تو 5شنبه ها باید هفتم رو جمع بکنم و این خوشحالم می کنه
البته همیشه نمیرسم به این کار
این چه حرفیه مگه من میتونم این همه حرف بزنم
مدیر سایت به من یه اکانت داد و گفت هر پستت 1000 واژه باشه خیلی سخته ها ، من هرچی مینویسم و به تعداد واژه ها نگاه می کنم میبینم نمیشه که نمیشه
خوب بگذریم
یه موضوع پیدا می کنم شروع می کنم در مورد اون موضوع صحبت کردن
اولین موضوی ما باشه عشق
عشق چیزی هست که خیلی دوستش دارم ، حس می کنم با عشق همه چیز درست میشه ، همه ی مشکلات ، همه چیز
بابا و مامان مهربونی که دارم و عشقی که منو خیلی دوست داره و برای من همه کاری کرده
البته نمیگم هیچ ایرادی نداره ها
ولی درصد خوبیاش می ارزه به همه نا خوبی هاش
ولی خوب که همه ی اینا رو نگاه می کنم میبینم کافی نیستن
آدم یه چیزی تو خودش داره که تا اونو پیدا نکنه هرچیم بگه من آرومم و فلانم و بهمانم و اینطور و اونطور نمیتونه به نتیجه برسه تا اون مارمولک درون خودش رو پیدا کنه و اونو آروم کنه
تازمانی که این مارمولک درون آروم نگیره هیچ اتفاق خوبی نمی افته
من خیلی دوست دارم آروم باشم
خیلی دوست دارم باعث آرامش کسی باشم
ولی نمیشه دیگه نمیشه نمیشه نمیشه
میدونی چرا
خیلی عجله دارم
امسالی که گذشت خیلی از دوستامم رو از دست دادم
نمیدونم خوشحال باشم که آره خوب اونا رسالتشون تو زندگی من تموم شده و فلان و بهمان
یا اینکه غصه بخورم چرا اینطوری شد
مشکل اینجا بود که من صبور نیستم و دوست دارم زود خیلی زود پرونده همه چی رو ببندم و این بزرگترین سم زندگی منه
میخوام اگر کسی اشتباهی کرده به خودم نگم خوب اونم آدمه اشتباه می کنه
گیر سه پیچی میدم که اون فرد دچار یه جنگ فرسایشی میشه که ناگزیره فرار کنه
فرار از من
و به این ترتیب من دوستامو از دست میدم
خوب که نگاه می کنم هیچ آدم خوبی نداریم
همه ی آدما خوب شدن و خوب موندنشون منوط به خوب موندن منه
من بد باشم اونام بد میشن
تازه یه چیز دیگه هم فهمیدم
آدما زمانی خوبن که براشون راز باشیبراشون مبهم باشی
کشفت که کردن خیلی پوچ میشی
میشی یه معمای حل شده
مثه یه جدول حل شده
راستی من تموم کردنم خیلی دوست دارم
دوست دارم هرچیزی رو تموم کنم
هر چیزی رو به نتیجه برسونم
تازه من درگیر یه موضوع دیگه ای هم هستم
اینکه همه ی آدم ها درگیر موضوعاتی هستن که توش بدی ذاتیشونه
ولی خوب این واقعیت نداره
آدما همه خوبن
من باید بلد باشم خوبیشونو بکشم بیرون
خوب پش چرا خانوم ر.م بهم اون همه بدی کرد؟
بدیهی نیست ؟
تو هم همچین باهاش خوب و دوست داشتنی نبودیا عزیزم
تو هم چزوندی
تو هم بهش کینه دادی
یا خانوم ف. ج
بدترین حرف ممکن رو بهش زدی
البته خوب اخلاق خوبم دارم
اینه که وقتی پشیمون که میشم وو میفهمم که کار بدی کردم میرم و از دلشون میخوام در بیارم ولی مگه فایده داره؟
ولی فایده نداره
چون مثه زخم میمونه
شاید خوب بشه ولی جاش میمونه و هر زمان که ببیندش یاد کسی که این زخم زده میافته
و زبون خیلی بد زخم میزنه
و من خیلی از این زخم زننده دارم استفاده می کنم
و باید بر دارم نمیدونم چطور باید این کار می کنم
البته میدونم چطوری
اینطوری که که کمتر حرف بزنم
اینکه وقتی کسی حرف میزنه سریعا بهش نپرم
و اینکه وقتی کسی نظر میده فکر نکنم که اون نمی فهمه و نمی تونه بفهمه
همه ی آدمها عالمن
زندگی باید عاشقانه باشه
خیلی عاشقانه و من باید اینو تمرین کنم
وااااای رسیدم به 1000 تا
فعلا خدانگهدار