تفکر ایرانی
تفکر ایرانی ، ما هرجا که کم میاریم ، هم رفتاری که میبینیم درست نیست ، اصلا هرچی که با معیارهای ما نمیخونه اسمش رو میزاریم …ایرانی ، مثل رفتار ایرانی ، تفکر ایرانی ، برخورد ایرانی ، ایرانی بازی و … . تفکر ایرانی اسم این پست من هست و شاید خیلی مدیون بشم با این عنوان به تمام کسایی که خون دل خوردن تا یه قدم موثرتر باشن تو این جهان و این دین رو روی گردن من میزاره که این عنوان و این محتوایی که قرار هست در ادامه بگم .
راستش داستان اینه که خوب من چند تا کار هم زمان مثه خیلی ها انجام میدم مثلا پروژه هایی که تو ادارت مختلف انجام میدم ، یا اینکه دانشجوهایی که توی آموزشگاه دارم ، ما توی کتابها یه چیزایی یاد گرفتیم ولی تو عمل یه سری کارهای میکنیم با اون قوانین نوشته شده ی مورد اعتقاد ما شدیدا مغایره مثلا ما یاد گرفتیم باید تلاش کنیم تا بتونیم موفق بشیم ، ما باید تو هر وادی که هستیم خاک گود بخوریم ، ما باید شاگردی کنیم و …
حالا یه دانشجویی که تازه مدرکش رو گرفته ، حالا ممکنه هم نگرفته باشه ، تازه اومده اولین دوره ی تخصصی خودشو گذرونده ، ماید و بدون هیچ تلاشی میخواد که ره صد ساله رو بره ، همین چند وقت پیش یه شاگردی داشتم از تنکابن ، بنده خدا راه به این درازی رو می اومد و توی اولین ترمش از دوره های سرور ، میگفت که خسته شده و حس میکنه علاقمندیش به شبکه نیست و استعدادش تو بیزنسهایی مثه فروش املاک و پرورش گل و گیاهو این چیزهای زود بازده هست ، چیزی که بشه امروز انجامش داد و امروز پول بشه
خوب عزیز دل من وقتی تو هیچ کاری برای دانشت نکردی ، وقتی تو هیچ جایگاهی خودتو قرار ندادی چطور اینو میگی ، مگه تخصصی هست که امروز شروع کنی و فردا نتیجشو ببینی ، شمایی که میای زندگی نامه استیوجابز و بیل گیتس و ایکس و ایگرگ رو میخونی واقعا کدومشون امروز اومدن فرداش سرکار بودن .
حالا فرض بگیرید چه دیر چه زود رفتی سرکار ، تو کدوم کشور ، تو کدوم کمپانی ، تو کدوم بنگاه تجاری تو تمام کارهایی که میکنه ایده آلت هست ، تو رئیس جمهور هم که باشی یه سری کارها روی اعصاب و روان آدمه ، یکی میبینی متخصص شبکه است در های لول ترین حالت ممکنه براش گزارش نویسی مرگ باشه ولی باید بنویسه ، یکی دکتر متخصصه باید بیمارایی رو ببینه که ممکنه خوشایندش نباشه یا شرکت کنه تو جلساتی که دوست نداره ، و هزار مورد دیگه ، تو ایده آل ترین کارم داشته باشی همه جوانش خوب نخواهد بود این یه اصل هست که نمیتونی نا دیدش بگیری
حالا جریان داستان امروز چیه؟ امروز من تو خونه بودم (امروز یعنی 3شنبه 5 شهریور 98) یکم دراز کشیده بودم که آروم ترین باشم تا بتونم 4:30 بیام کلاس و کلاسمو به نحو احسن برگزار کنم ، همینطور که بودم دیدم تو اینستاگرامم یه پیامی اومد که همکارم بود ، که خانم فلانی میشه عکس منو از هایلایت شرکت برداری؟
جریان این بود که واسه تولد مجموعمون ما یه نشریه درست کردیم که یه بخشیش معرفی اعضای شرکت بود ، که همون صفحه رو ما توی اینستاگرام شرکت هم گذاشتیم ، امروز صبح که داشتم در مورد یکی از دوستام حرف میزدم اشتباهی که کردم این بود گفتم عکست تو فلان جا هست ، بهم پیام داد آخه من که کاره ای نیستم ، از رزومه ی خودم راضی نیستم و فلان و بیسار ، نمیخوام بگم اینجایی که من دارم ایده آل ترینه ولی اونقدری بدی نیست که اینطوری در مورد اینکه دوست ندارم کسی ببینه و … صحبت میکنه ، اصلا دوست ندارم خودم در مورد شرکتم تعریف کنم
یاد این می افتم که سال 94 یکی اومد شرکت ما برای کارآموزی ، اولش که گفتم ببین ممکنه کارآموزی تو دوماه طول بکشه بدون حقوق ، بستگی به دانش و تلاش خودت داره ، یه چند وقت که گذشت و محکم شد حتی اگر یه ساعت اضافه کار می موند به بالا گردش میکرد و حساب هزار تومن دو هزار تومنم داشت اون خانم برای من تجربه شد که هرگز یادم نره آدمها حالا بر اساس سلسه نیازهای مازلو من دارم میگم یا هرچی ، اون نیازی که امروز حس میکنن ممکنه فردا بهش هیچ اعتقادی نداشته باشن
همین همکار امروزم همونی بود که 6 سال از بعد لیسانسش حتی یه جا نتونست بره سرکار ، چطور امروز به این کار اینطوری میبینه که من کاره ای نیستم ؟ نمیدونم دقیقا دنبال چی هست ، اینا منو از کارکردن با این و اون سخت پشیمون میکنه
به زودی به شرکت یه ساختار خیلی متفاوت بدم دیگه بعد از 6 سال اینطوری ادم کار کنه که هرکسی بخواد حرفی بزنه آدم بهم بریزه اصلا درست نیست ، یکی اینکه من نباید آدم تاثیر پذیری باشم تا این حد و دوم اینکه روی رشد شرکت واقعا تلاش دیگه ای کنم
حالا ببینم چیکار میتونم بکنم